اندیشه
واژه شناسان، امنیت را به آرامش نفس و نبودن بیم و هراس معنا کردهاند و امنیت را حالتی برشمردهاند که انسان در آرامش و آسودگی آنرا احساس میکند و این آرامش میتواند از آن نظر باشد که تواناییها، امکانات و داراییهای انسان با هیچ خطر و تهدیدی مواجه نیست و از این جهات در امان است مطلع سخن: امنیت اجتماعی یکی از ارکان اساسی و به یک تعبیر شاهکلید زندگی است و این به آن معنا است که تصور زندگی سالم و هدفمند بدون آن امکانپذیر نخواهد بود و درست به همین رو دولتها در تحقق آن بسیار در تکاپو و تلاشند، گرچه تأثیر متقابل امنیت اجتماعی بر اقتصاد، تولید، توسعه، سیاست و فرهنگ غیرقابل انکار است زیرا تحقق امنیت اجتماعی به مفهوم فراهم بودن بسترهای تولید، اقتصاد، تجارت، علم و فرهنگ و اداره شهرها و کشور است به این ترتیب موضوع امنیت اجتماعی از موضوعات بسیار مهم به شمار میرود. با این مقدمه به تبیین واژه امنیت، حوزههای آن و راهکارهای تحقق آن میپردازیم: معنای امنیت واژه شناسان، امنیت را به آرامش نفس و نبودن بیم و هراس معنا کردهاند و امنیت را حالتی برشمردهاند که انسان در آرامش و آسودگی آنرا احساس میکند و این آرامش میتواند از آن نظر باشد که تواناییها، امکانات و داراییهای انسان با هیچ خطر و تهدیدی مواجه نیست و از این جهات در امان است و چنانچه در مفهوم امنیت، توسعه قائل شویم چه بسا احساس ارزش و احساس شخصیتی که فرد در جامعه دارد نیز از جلوههای دیگر امنیت به شمار میرود، با این توضیح میتوان گفت: خاستگاههای ایجاد امنیت را باید در نهادهای خانواده، مدرسه و اجتماع و دولت جستجو کرد. گرچه نوع نگرشهای حاکم بر جامعه و دولت تأثیرات مهمی رادر این میان برجا میگذارد. به نظر میرسد پس از اینکه امنیت فردی مورد شناسایی قرار گرفت، افراد برای تحقق و تحکیم امنیت و جایگاه خود ناگزیر از عضویت در اجتماعات یا گروههای مختلف اجتماعی هستند. این سطح از امنیت تحت عنوان امنیت اجتماعی (Societal Security) مورد توجه و بحث قرار میگیرد. امنیت اجتماعی، نوع و سطحی از احساس اطمینان خاطر است که جامعه و گروه در آن نقش اساسی دارد. ریشه های ظهور و شیوه های بروزSocietal Security مفهوم Societal Security (امنیت اجتماعی) برای اولین بار و به مفهوم فنی کلمه در سال 1993، توسط اندیشمندانی چون باری بوزان (Barry Buzan)، ال ویور (Ole Waever) و لمیتر (Lemaiter) تحت عنوان مکتب کپنهاگ مطرح گردید. انگیزه طرح این عبارت امواج تهدید آمیزی بود که «هویت گروهها» را در معرض خطر قرار داده بودند. بدین معنا که از یکسو با رشد فناوریهای نوین و مجتمع های صنعتی، هویت بعضی گروهها در هویت های مسلط هضم می شد (مانند غیر اقتصادی و در نتیجه نابود شدن آموزش فرهنگ و زبان اوکراینی در روسیه یا پر هزینه بودن آموزش و پژوهش به زبان کردی در ترکیه) و از سوی دیگر با گسترش مهاجرت از کشورهای فقیر و جهان سوم به کشورهای صنعتی و پیشرفته، نوعی آشفتگی و آنومی در تمایزهای هویتی پدیدار می گردید. (مانند اقامت و اشتغال سیاهپوستان آفریقایی تبار در فرانسه یا قاچاق کارگران به کشورهای اسکاندیناوی). بوزان و ویور و بعضی دیگر از محققان اروپایی در سال 1993 با تعریف Societal Security به عنوان «دستور کاری جدید برای امنیت در اروپا» پیشگامان مبحثی در مطالعات راهبردی شدند که امروزه به موضوعی جذاب و مناقشه انگیز مبدل شده است. گفتنی است طرح مفهوم Societal به عنوان مبحثی امنیتی ( Security ) حاکی از وزن بالا و اهمیت والای آن مفهوم است. امنیتی دیدن (Securitization) یک مفهوم یا وضعیت (Situation ) از اعتبار بسیار زیاد یک مفهوم یا وضعیت حکایت می کند. معمولاً موضوع عادی هنگامی امنیتی دیده می شود که یک یا چند مؤلفه از ارزشهای اساسی (Vital Values) در معرض تهدید یا آسیب پذیری قرار گرفته باشد. از این رو به خاطر اینکه موضوع Societal Security، ارزشهای اساسی (که عبارتند از انسجام اجتماعی، تمامیت ارضی و حاکمیت سیاسی) را مورد مخاطره قرار می دهد و با آن ارزشها سرو کار می یابد، از اهمیتی فراگیر و مداوم برخوردار می باشد. ادامه مطلب... حضرت امیر علیه السلام در مورد کلام الله مجید می فرماید: «فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه بما أراهم من قدرته ...» (1) یعنی خداوند در لابلای آیات قرآن و سطور آن خود را به بندگان نشان داده است چرا که هر کس را از سخن او می توان شناخت «از کوزه برون همان تراود که در اوست». و نیز ایشان فرموده: «المرء مخبوء تحت لسانه»(2) «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.» و باز همان حضرت فرموده است که «رسولک ترجمان عقلک و کتابک أبلغ ما ینطق عنک»(3) یعنی فرستاده تو نشان دهنده میزان رأی و اندیشه و عقل توست و نوشته تو نیز رسا ترین گوینده ای است که از جانب تو سخن خواهد گفت. به نظر نگارنده این سطور، بالاترین مصداق این کلمات حضرت، خود ایشانند و همانطور که به فرموده آن حضرت، خداوند در قرآن متجلی است، روح بلند خود آن حضرت نیز در لابلای کلمات اعجاز آمیز نهج البلاغه برای ما تجلی می کند. اگر کسی با نهج البلاغه مأنوس باشد این مدعا را به راحتی تصدیق می نماید. آن وقت که در زمینه زهد و بی رغبتی به دنیا سخن می گوید گویی شخصی است که ابدا از لذات دنیا خبر ندارد و هیچ کس اگر امام علی علیه السلام را نشناسد باورش نمی شود که او حاکم سرزمین وسیع اسلامی بوده است و وقتی در مورد مرگ و عالم برزخ سخن می گوید گویی از آن عالم برگشته یا آن را عیانا مشاهده می نماید. چنانچه خود در مورد متقین فرمود: «فهم و الجنة کمن قد رءآها ... .» (4) و هنگامی که در مورد آسمانها و خلقت فرشتگان سخن می گوید به گونه ای سخن می گوید که گویی هنگام خلقت آنان حاضر و ناظر بوده است و هنگامی که در مورد جهاد و تشجیع نسبت به آن می غرد تو گویی کسی را باور نمی آید که وی همان کسی است که کلمات پیشین از وی صادر شده است و بقول ابن سینا: تنها کسی است که جامع اضداد بوده و علی رغم این که دریای علم و شهر علم بوده اهل شمشیر زدن در راه حق نیز بوده. وقتی به توصیف حق تعالی می پردازد کسی را باور آن نیست که این سخنگو همان است که پشت پهلوانان عرب و صنادید آنها را بر خاک مذلت نشانده و قلوب آنها را پر از کینه های بدری و خیبری کرده است. کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست براى تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خود و خودخواهى خود، معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعهاى است داراى ابعادى به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى و وقتی سخن از زشتی ظلم به میان می آورد و می فرماید اگر تمام اقالیم سبعه را به من دهند تا دانه جویی را از دهان مورچه ای بگیرم هرگز این کار را نخواهم کرد(5) دیگر کسی را قدرت این نیست که باور کند همین شخصی که دانه را از دهان مورچه نمی گیرد در یک شب واحد چهار صد شخص را که به ظاهر مسلمانند و قرآن را با بهترین وجه می خوانند و بر صورتها و پیشانیشان آثار سجده و عبادت است را بکشد و به درک واصل کند !! و آنوقت که راجع به معارف دقیق فلسفی و عرفانی بحث می کند بزرگان عرفان و فلسفه در مقابلش اظهار عجز می کنند و از رسیدن به غور و کنه آن درمانده اند و در یک کلمه:
چقدر زیبا گفته است امام شهیدانِ عارف که خود قطره ای از اقیانوس بی کران علی علیه السلام بود: «درباره شخصیت على بن ابی طالب، از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم، یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلًا على- علیه السلام- یک بشر ملکى و دنیایى است که ملکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتى است که ملکوتیان او را اندازهگیرى کنند؟ اهل عرفان درباره او جز با سطح عرفانى خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدوده خود با چه ابزارى مىخواهند به معرفى او بنشینند؟ تا چه حد او را شناختهاند تا ما مهجوران را آگاه کنند؟ دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و با همه دانش ارجمندشان آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کردهاند، در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است. پس اولى آن است که از این وادى بگذریم و بگوییم على بن ابی طالب فقط بنده خدا بود، و این بزرگترین شاخصه اوست که مىتوان از آن یاد کرد، و پرورش یافته و تربیتشده پیامبر عظیم الشأن است، و این از بزرگترین افتخارات اوست، کدام شخصیت مىتواند ادعا کند که عبداللَّه است و از همه عبودیتها بریده است، جز انبیاى عظام و اولیاى معظم که امام على- علیه السلام- آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به معدن عظمت رسیده است، در صف مقدم است. و کدام شخصیت است که مىتواند ادعا کند از خردسالى تا آخر عمر رسول اکرم در دامن و پناه و تحت تربیت وحى و حامل آن بوده است جز على بن ابی طالب که وحى و تربیت صاحب وحى در اعماق روح و جان او ریشه دوانده. پس او بحق عبداللَّه است و پرورش یافته عبداللَّه اعظم است. آنوقت که در زمینه زهد و بی رغبتی به دنیا سخن می گوید گویی شخصی است که ابدا از لذات دنیا خبر ندارد و هیچ کس اگر علی علیه السلام را نشناسد باورش نمی شود که او حاکم سرزمین وسیع اسلامی بوده است و وقتی در مورد مرگ و عالم برزخ سخن می گوید گویی از آن عالم برگشته یا آن را عیانا مشاهده می نماید و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست براى تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خود و خودخواهى خود، معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعهاى است داراى ابعادى به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعهها به وجود آید و دولتها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. هان، فیلسوفان و حکمتاندوزان، بیایند و در جملات خطبه اول این کتاب الهى به تحقیق بنشینند و افکار بلندپایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند بحق وجدان خود را براى درک واقعى آن ارضا کنند؛ به شرط آنکه بیاناتى که در این میدان تاخت و تاز شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست بازى ندهند و نگویند و بگذرند، تا میدان دید فرزند وحى را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند و این است آن جمله: مع کل شیء لا بمقارنة و غیر کل شیء لا بمزایلة.»(6) پی نوشت ها: 1- نهج البلاغه ج2ص30خطبه147 . 2- هر شخصی در زیر زبان خود مخفی است ، همان ج4ص38. 3- همان ج4ص72 . 4- همان ج2ص161 . 5- همان ج2ص218 . 6- صحیفه امام ج14 ص 347و348 .
حمید حاج علی نه بشر توانمش خواند نه خدا توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را از صفات زشت و ناهنجاری که راحتی وآسایش انسان را سلب می کند و او را در نظر دیگران بیاعتبار جلوه میدهد، عیبجویی است. این خوی شرم آور به کلنگی میماند که کسی آنرا به دست گرفته و برای ویران کردن بنای برادری، محبت، یگانگی، صفا وصمیمیت مدام کوشش میکند. در مقابل این صفت خبیثه، عیب پوشی کردن قرار دارد که از بزرگترین شاخصههای خیرخواهی است و از آن تعبیر به ستر عیوب میشود. ستر به معنای پوشاندن چیزى[1]است و عیب، نقصان در ذات چیزی یا در صفتی[2] است و در اصطلاح، عیب پوشی، پرده بر بدیهای مردم افکندن[3] است. در فضیلت وشرافت عیب پوشی و پرهیز از عیبجویی، روایات بسیاری ذکر شده است که به بیان پارهای از آنها میپردازیم: -امام رضا(ع) درپاسخ مردى که از برادرش شکوه میکرد فرمود: "پردهپوشى کن و بر عیوبش روکش افکن.."[4] -امیر الم?منین(ع) فرمود: خوشا بحال آن کس که از عیب دیگران چشم بپوشد و به عیبهاى خود نگاه کند.[5] -امام علی(ع) میفرمایند: اى بنده خدا! در گفتن عیب کسى شتاب مکن. شاید خدایش بخشیده باشد و بر گناهان کوچک خود ایمن مباش؛ شاید براى آنها کیفر داده شوى! پس هر کدام از شما که به عیب کسى آگاه است به خاطر آنچه که از عیب خود مىداند باید از عیب جویى دیگران خود دارى کند.[6] حال به خاطری از حضرت امام ره اشاره می شود که واقعا این صفت عیب پوشی سرلوحه کارهای وی بود. حدود چهل سال در خدمت امام بودم، اما معتقدم آن مقدار که امام ما را میشناخت، ما امام را نشناختهایم. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، حجت الاسلام سید عبدالمجید ایروانی، یکی از مسئولان دفتر امام میگوید: اگر چه ما هم معتقد بودیم که امام ما را از خودمان بهتر میشناسد، اما وقتی که با ما مواجه میشدند به گونهای رفتار میکردند که گویا اصلا ماهیتمان را نمیشناسند و به صورت و سیمای خودشان نمیآوردند. نه تنها از اینکه اسرار مردم را فاش نمیکردند و هیچگاه پرده از کار مردم و عیبهای آنها کنار نمیزدند و به شدت از این کار پرهیز میکردند، بلکه به خود انسان هم چنین وانمود میکردند که هیچ عیبی از شما را نمیدانم. وی افزود: به این ترتیب انسان خیال میکرد که «رفتم خدمت امام و مسائل را گفتم و چند دروغ هم مثلا ردیف کردم و ایشان هم متوجه نشدند!». در صورتی که امام معمولا اصل ماجرا را میدانستند. امام حتی پیش خود انسان هم پرده از کاستیها و ضعفهایش بر نمیداشتند و نمیگفتند که من میدانم که شما چکاره هستید! بعدها اگر خطایی فاحش از آن فرد سر میزد شاید اشارهای میکردند. ایروانی در همین خصوص میگوید: مثلا در یکی از بیاناتشان به این مطلب اشاره فرمودند: یکی از سردستههای منافقین به نجف آمد و مدتی ماند. شب و روز هم مطلب مینوشت و خودش را داغ و متدین قلمداد میکرد؛ ولی آن وقت هم من میدانستم که این آقا کج است و کج فکر میکند. این حرف را هم امام بنا به مناسبتی که پیش آمده بود فرمودند، ولی آن وقت به آن آقا نفهمانده بودند که میدانند او چه کاره است. آن شخص مدتی آنجا مانده بود و خیال میکرد که امام ماهیت او را نشناختهاند. امام اسرار افراد را هیچگاه فاش نمیکرد. وی تاکید میکند: یکی از علتهای پیشرفت مقاصد و اهداف عالی امام در پیروزی انقلاب اسلامی هم همین مطلب بود. اگر امام اظهار میکردند که این مطلب را میدانم، من نوعی که خبر خدمت امام میبردم کمی دلسرد میشدم که خوب امام موضوع را میداند. اگر مطلب و موضوع بعدی پیش میآمد، کمی تامل میکردم که چرا بردم خدمت امام! خود امام که اینها را میداند! و به این ترتیب رسیدن اخبار به امام قطع میشد. به همین دلیل امام میدان میدادند که هر کس بیاید و صحبت کند اگر هم میدانستند نمیگفتند که میدانند. تا آن فرد بعدها هم اگر خبری داشت بیاید و به امام بگوید. چرا که این امکان وجود داشت خبری که بعدها میآورد امام از آن مطلع نباشد.
پی نوشت ها: [1] - راغب اصفهانی،حسین بن محمد؛ ترجمه وتحقیق مفردات الفاظ قرآن، خسروى حسینى سید غلامرضا، تهران، انتشارات مرتضوى،1375 ش، دوم، ج2، ص 183 [2] - مصطفوى،حسن؛التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360 ش ، ج8، ص271 [3] - نراقی،ملا احمد؛معراج السعاده ،قم،زهیر،1386ه.ش،اول ، ص429 [4] - مجلسی ،محمد باقر؛آداب معاشرت- ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، محمد باقر کمرهاى، تهران، اسلامیه،1364 ش، اول،2جلد،ج1،ص 58 [5] -- علامه مجلسی؛ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، عزیز الله عطاردى، تهران، انتشارات عطارد،1378 ش ، ج1 ،ص 499 [6] - سید رضی؛ نهج البلاغة، محمد دشتى، قم، مشهور،1379 ش، اول، خطبه 140 ، ص 259 منبع: خاطرات حجت الاسلام سید عبد المجید ایروانی، برداشتهایی از سیره امام،جلد 4، چ1، ص258
امام علی علیه السلام، بنده خدا
هیچ گاه پرده از عیب ها بر نمی داشت
فضیلت عیب پوشی
هیچگاه پرده از عیب ها بر نمی داشت